دانلود آهنگ



یکی از بدترین ویژگی های من حساسیت به ماشینه.

اینو از اون لحاظ میگم که من اصولا هر موقع که سوار ماشین میشم حالت تهوع شدیدی دارمو از لحاظ جسمی آن نرمال میشمحالا چه ده دیقه توی راه باشیم و چه ده ساعت

و بدی این ویژگی اینه که از بچگی خاطرات بدی رو برای بقیه در این مورد به جا گذاشتم.

ادامه مطلب

ی چند روزی میشه که برای این سفر یکی دو روزه برنامه ریزی کرده بودیم(:

و خب خونه خریدن خاله جان باعث شد سفر به خانه او هم جزئی از برنامه سفرمان بشود(: (خارج از تهران زیستندی.)

امیدوارم سالم بریمو سالم برگردیم(:

+یکی از اصل هایی که توی خانواده پنج نفره ما وجود داره اینه که یا با هم میریم تو دل شیر و خوش میگذرونیم یا هممون میریم تو غارو چون اصولا جون دوست نیستیم،همگی با هم میرویم در دل شیر(:

پی نوشت:امروز بارون شدیدی میومد.ساعت سه زنگ زدیم خاله جان و قرار گذاشتیم بعد پنج بریم خونشون.(این ی خاله دیگس) هیچی دیگه ی خاله دیگمو هم راهی کردیم که همه با هم بریم.موقع رفتن که شد فهمیدیم اون یکی خالم نمیاد.(به دلیل زیر نویس های شبکه خبر شاید:|)

بعد از خونه خاله رفتیم خونه ی خاله دیگه که عید پدرشوهرش بود و تازه از اوشن برگشته بودن و نشسته بودن.(هوا آفتابی:|)شب که خواستیم برگردیم دیدم زمین ها خیس شده.ولی بارون نمیومد.تنها چیزی که عجیب آدمو متحیر میکرد زیبایی این آسمون بود(به یاد ندارم آسمون تهران رو انقدر قشنگ دیده باشم)


+راستی کوه ها چقدر برفاشون آب شده.دیروز خییلییی سفید بود قله ها.

+درختا چقدر خوشگل شدن.برق میزنن(:

ساختمون ها هم خوب تمیز شدنا:|


پی نوشت:تصمیم گرفتم بالاخره ی جعبه بردارم و تمام چیزایی که باهاشون خاطره دارم یا بهم هدیه دادن رو توش نگه دارم(: تا هر چند وقت یکبار دست بکشم روشون تا خاک نگیرن.تا اگه ی روزی آایمر گرفتم انقدر زل بزنم بهشون تا تمام زندگیمو یادم بیاد(:

فقط موندم کتابای کامران رو هم بذارم توش یا نه‍♀️


  • اگر روزی دنیا را دوست نداشتی، جایت را عوض کن تا از زاویه ای دیگر به آن بنگری. دنیا از بعضی زوایا دوست داشتنی ست و در بعضی زوایا نه. در بعضی از زوایا بهتر و زیباست، در بعضی زوایا تاریک و خسته کننده. یادت باشد تو باید جایت را عوض کنی، چرا که دنیا هرگز از جایش تکان نخواهد خورد.

              #رسول_یونان

+راست میگه.دنیا هیچوقت عوض نمیشه ! هیچوقت از جاش ت نمیخوره!چون دنیا دنیاست.این ماییم که باید ت بخوریم.چون این زندگی ما عه!(:

++ی چیزیو خوب باور دارم اونم اینه که آدم تا زندگی کردن رو دوست نداشته باشه برای دنیاش قدمی برنمیداره.(:

+++گاهی وقتا هم هست که نه زندگی کردن رو دوست داری و نه زندگی رو!اما بازم ته دلت نمیخواد دست بکشه از این زندگی.!شاید ی چیزی توی آینده این زندگی رو دوست داری(:شاید.

++++زندگی خوب وجود نداره.یعنی ی روزی نمیرسه که همه چیز آرووم باشه.تا بخواد به اون روز برسه قبلش تو خواهی مرد.(نمونش پدربزرگ خودم.)پس از مسیر زندگیت لذت ببر.(یادم باشه بعدا ی ذره راجب باباجونم براتون حرف بزنم:) )

پی نوشت:آدم هارو وقتی دارند دروغ میگن نگاه نکنین.! 
نمیدونم چرا یهو این یادم اومد.حتی نمیدونم چرا به زبون آوردمش.نمیدونم حتی معنی این ی جمله چی میشه.فقط میدونم که نگاهشون نکنید.نذارید تصویر قبلی که ازشون توی چشماتون داشتید خراب بشه.بهش فرصت بدید شاید اون تنها دروغ عمرش بوده.آدم ها وقتی بهشون فرصت داده نشه دروغ های بزرگ تری میگن.خیلییی بزرگ!شاید باورتون نشه.ولی من فکر میکنم اون موقع (ما/شما) ها هم مقصرید(:

امروز روز قشنگی بود.هر روز این سال برام قشنگنحتی اگه به بدترین شکل ممکن بگذرن(:

ولی قشنگی همه چیزش جوابای رفیق جان بود که لبخند آورد روی لبمانقدر غلام غلام کرد که یک آن احساس کردم سال هاست عاشق کسی هستم که غلام نام دارد و سال هاست با او میزیستم خخخخ(: دوست دارم رفیق(:خدا برام نگهت داره(:

ادامه مطلب

ی حسی بهم میگه امسال از اون سالایی میشه که انقدر برای خوب بودن حالم تلاش میکنم که میام و حال شما ها رو هم خوب میکنم(:

امسال تمام تلاشمو کردم که به همه تبریک بگم عیدو.

که البته فکر کنم پنج تاشون بلاکم کرده بودن خخخ(:

فقط حدسهولاغیر(:

گفتم که بدونید براتون سال خوبی رو آرزومندم(:

موفق باشید رفقا(:


تاریخ نوشتن این پست:97/12/21
تاریخ ویرایش:97/12/29

لطفا حساب هایتان را تا قبل عید تصویه کنید.چرا که نه(:
بوسه هایی که بدهکارین بدجوری تو این یکی به بابام و مبینا بدهکارم.):
ببخشید هایی که از سر غرورتان نگفته ایدفکر کنم خیلی جاها بی جا ها هم معذرت خواستم و خودمو تخریب کردم.به هر حال اگه جایی مقصر بودم و معذرت خواهی نکردم پوزش.!
شاخه گل هایی که میتوانستید هدیه بدهید و ندادیدوالا انقده گرون شده که آدم اگه دیگه بخواد هم وسعش نمیرسه.ولی فکر کنم شاخه گل های زیادی رو بدهکار باشم.):
دلی که میتوانستید به دست بیاورید و نیاورده اید❤️️ صادقانه.خیلی ها.خیلی ها نزدیک نشده بهم زدمشون کنار و از خودم رنجوندمشون.خیلی ها رو به خاطر تفکرات خودم زیر بار حرف هایم گرفتم و دلشان را شکاندم به جای به دست آوردن.پوزش.!
ماندن را بلد بودید و رفتن را ترجیح دادیدخخ انگاری قشنگ منو میشناسه خخ البته نه.من نه رفتن رو بلد بودم نه موندن رو.پای رفتن من همیشه میلنگید.و شاید گذاشتن این پست دقیقا به خاطر همین بند باشد.چون اومدم آدرس وبلاگمو بهتون بدمکه بگم ببینید؟هنوز هستم کنارتون.من رفتنی نیستم.نه نیستم.(قصد داشتم بدمواقعا چنین قصدی داشتم.ولی نمیتونم.متاسفم♥)
اومدم که بگم.دوستون دارماومدم که بگم اگه بیست نفر توی بیان بهم بدی کردن.پنج نفر هنوز هستن که کنارمنکه بی مهابا دوستم دارناومدم که بگم اما من هر بیست و پنج نفر رو دوست دارم.اومدم که بگم من آدم فراموشکاریم.نمیدونم چند روز دیگه اما مطمئنم ی روزی فراموش میشن ی سری آدم های کم رنگ تر.و فقط پررنگ ها باقی میمونناما همیشه برای همه کسایی که میشناختم و یا میشناسم و .بهترین ها رو میخوام(:
موفقیت بی پایان همه تون آرزوی منه(:
بیشتر از دوسال  پیش زیر پستی که  مضمونش آرزو بود.همچین کامنتی رو گذاشتم:

اونقدر این وبلاگ رو دوست دارم که دلم میخواد همینجوری بیفته و گهگاهی توش پست بذارم.حوالی سال تحویل اومدم که کنارتون باشم.که لبخندام کنارتون باشهکه بگم هیچکدومتونو سر سفره هفت سین امسال فراموش نمیکنم.که بگم امیدوارم توی سال 98 بهترین اتفاقا و بیشترین لبخند ها براتون پدید بیاد و اتفاق بیفته. میدونید چیه توی این روز فکر میکنم ضمینه شاد دیدن بقیه.شاد بودن خود آدمه.شاد باشید(:


پی نوشت:(امیدوار بودن برای داشتن سال خوب.چیز خوبیه:))

مردم چین در سال خوک انتظار برکات بیشتری را دارند. مثلا علاوه بر درآمد ثابت در زندگی، آرزوی درآمد بیشتر برای پس‌‌‏انداز بیشتر دارند.

سال خوک انتظار می‌‌‏رود سالی پر از شادی، دوستی و محبت برای دیگر نشان‌‌‏های زودیاک نیز باشد. سالی فرخنده زیرا خوک در تمام جنبه‌‌‏های زندگی موجب موفقیت می‌‌‏شود.

بنا بر گفته‌‌‏ای قدیمی، خوک ها زندگی آسانی دارند. نقشه‌‌‏ای برای آزار رساندن به دیگران ندارند و می‌‌‏توانند برای مردم ثروت نیز به همراه بیاورند.

دست جیغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغ هوووووووراااااااااااااااااااااااااا عیدتون مبارکاااااااااااااااااااااا❤️️



شادی را هدیه کن بـه کسانی کـه آنرا از تـو گرفتند

عشق بورز بـه انها کـه دلت را شکستند

دعا کن برای انها کـه نفرینت کردند

درخت باش بر غم تبرها

بهار شو بخند کـه خدا هنوز آن بالا با ماست

نوروز 1398 خجسته باد


بهم قول بده که خودتو دوست داشته باشی
همه دنیا ی طرف خودت ی طرف
برای خودت ارزش قائل شو
اونقدر خودتو دوست داشته باش که به خودت اجازه ندی توی تصورات کسی ازت خاطره بدی بمونه
اونقدر که نه قلب کسی رو بشی
و نه به کسی بی احترامی کنی
نه اشک کسی باشی
و نه لبخند کسی رو از کسی بگیری
نمیدونم بازم وقت میکنم بیام بهتون سر بزنم و زور بذارم بالا سرتون و سرتون داد بزنم و بگم بخند جانا یا نه.
واقعیتش دیگه بحث وقت کردن و نکردن نیست.
این وبلاگ زیادی عمر کرده.
به گروه خونیم نمیخوره دیگه.
میرم جایی که غریبه باشم.
مراقب خودتون و لبخنداتون باشید مهربونا(:
پیشاپیش عیدتونم مبارکااا^_^
منو توی دعا هاتون فراموش نکنید.
فقط لطفا اگه کاری کردم که ناراحتتون کردم یا هر چی.ببخشید منوکینه ها و ناراحتی ها رو با خودتون نبرید سال بعد(:
خیلی دوستون دارم ❤(:
امضا:ماجده.کاف

پیشاپیش میخوام برم به استقبال سیزده بدر امسال(:

اون دو روز مسافرتی که رفتم دیدم بیابون هم سبز شده(:

خود همین هم ی لبخند بود برام(:

+بذارید همه لبخند ها باقی بمونن(:


پی نوشت:من شادم.

و امسال رو میخوام با شادی تمام بگذرونم.

من آدم زودرنجی هستم

و نمیخوام با یک لحظه بودنم توی این وبلاگ کسی رو آزرده خاطر کنم.

میدونم که اونقدر خوش قلبید که خوشحالی بروبچ بیانی آرزوتونه.

میدونم که ی روزی برمیگردم.

ولی خستم از فضای مجازی که کلش غمه برام.

میدونم که نمیتونم از فضای مجازی فاصله بگیرم.

میدونم که گاهی این وبلاگ به روز میشه.

ولی با امکان پیامک.

پس عملا نمیتونم نظراتتون رو ببینم.

عملا نمیتونم وبلاگاتونو بخونم.

عملا نمیتونم گه گاهی بهتون سر بزنم.سلام کنم و حالتونو بپرسم.

عملا هیچ کاری نمیتونم بکنم.

نمیتونم ایمیلمو چک کنم.

هنگ اوتسمو چک کنم

حتی از اینستا هم خوشم نمیاد.

حتی نمیتونم پامو بذارم توی چتروم و باهاتون بگم و بخندم.

اما هنوز با تلگرام قهر نکردم.

به خاطر گروه های درسی و ورزشیم مجبورم بهش سر بزنم.

امروز حال دلم خوبه.درسته دوری از شما ها برام سخته.ولی ی روزی خیلیی پر انرژی برمیگردم (:

براتون حال خوب رو دعا میکنم.حال خیلییی خیلییی خوب.آرامش بی اندازه و سلامتی.

براتون بهترینا رو آرزو میکنم.


خیلیی دلم تنگ میشه براتون

(این جمله را در حالی مینویسد که اشک چشمانش را تار کرده و با تمام وجود دلش میخواهد حالتان خوب باشد.)


+آخرین پست دارای ارسال نظر(:

خدا پشت و پناهتان(:

++نوشته شده در تاریخ97/1/10|19:10


حال مدرسه خوب است.اما حال من نه!
امروز آنچنان جا گذاشتند مرا که برای چندین ثانیه احساس کردم وجود ندارم.
امروز آنچنان رفتند و پشت سرشان را نگاه کردند که حالم بهم خورد از آدم های حوالی ام.
امروز آنچنان گند زدند به حالم که دلم گریه میخواست و توان گریه کردن نداشتم.
و تنها نبودن پدربزرگ جان و یاد آوری اش توانست اشکی شود بر روی گونه ام که شوریش حالم را از خودم بهم بزند با این دوست انتخاب کردن هایم!
اما حال نمره ها و مدرسه خوب است.
درست است که حال تنهایی هایم خوب نیست.اما حال ماجده موقع فیلم دیدن خوب است.تازه جدیدا عاشق یکی هم شده خخخخ که باعث شده دست برداره از کامران و علی سلطانی و

پی نوشت:اصن فکر نمیکردم 32،33 سالش باشه:|
چه برسه به اینکه فک کنم زن داره و زنشم 6 سال ازش بزرگ تره.
خخخ وقتی فهمیدم کلی مسخره بازی در آوردم که چرا رفت اونو گرفت میومد منو میگرفت که 16 سال ازش کوچیکترم:|


ی نوشت2:امیدوار حال همتون خوب باشه(:
یاعلی.(:

تا حالا شده حالت خوب باشه ولی نباشه؟تا حالا شده به خاطر بقیه مجبور باشی بخندی.ولی خودت بدونی چقدر حالت بده؟تظاهر تظاهر تظاهر.هر کی جای من بود خودشو فراموش میکرد تا الان.ولی نتونستم.خودمم نتونستم دروغامو باور کنم.حال خوبمو باور کنم نمیدونم چقدر موفق بودم.من تنها چیزی که میدونم اینه که اگه همین الان بهم بگن امروز میمیری قطعا ادامه روز رو میشینم اینجا از تمام خاطرات زندگیم که براتون نگفتم تعریف میکنم. دیشب داشتم فقلم ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد رو میدیدم ته فیلم بود.دکتره برگشت گفت:میخواستم بهش بگم که دیگه خوب شده.ولی رفت.عوضش تا روزی که بره پیش دکتر و بفهمه سالمه،هر روزشو ی معجزه میدونه. دلم ی معجزه میخواد خدا.حتی اگه اون معجزه توی مردنم باشه.


پی نوشت:چند تا سوال داشتم.ممنون میشم جواب بدید(:

1.تا حالا شده چیزی گفته باشم که بفهمید دروغ بوده؟

2.تا حالا شده چیزی گفته باشم که بدجور دلتون ازم گرفته باشه؟

3.تا حالا شده قطره ای از اشکتون.دلیلش من باشم؟

4. تا حالا چیزی پشت سرم شنیدید که خیلی تعجب کردید؟

5. تا حالا شده دلتون بخواد ی فس منو بزنید؟

6. آیا الان داری به سوالام میخندی ؟

7.آیا هنوزم داری سوالا رو میخونی و بهشون پاسخ میدی؟

8.چیزی هست که بخوای بهم بگی.ولی تا حالا نتونسته باشی؟

9.اگه بدونی الان آخرین فرصتیه که میتونی باهام حرف بزنی.چیزی برای گفتن بهم داری؟

10.چقدر حالت ازم بهم میخوره؟

11.رفتار یا اخلاقیم هست که باعث شده باشه ناراحتت کرده باشم؟


ناشناس بازه.خصوصی هم بازه. راحت باش رفیق(:


بچه که بودم با مامانم و خواهرم رفتیم و نفری ی روسری خریدم.اون موقع پول زیادی بود برای ی روسریچون حریر بود.

مامان از ترس اینکه خرابش کنم گذاشتش توی چمدون. و بعد شش،هفت سال تلاش من ، عید امسال بهم دادش.

وقتی دیدمش یه سوال توی مغذم مرور شد: من برای این انقدر زجه زدم؟

و ته دلم حالم بهم خورد از اون روسری. میدونی چیه اون موقع خیلی چیزا میتونستم یاد بگیرماما فهمیدم که نداشتن اون باعث شد تا از نگاه من دست نیافتی و زیبا ترین چیز دنیا باشه.وقتی دیدمش بعد 7 سال و خورده ای،فهمیدم سلیقم خیلی عوض شده بود.فهمیدم وقتی ی چیزیو نداری.اگه ازت دورش کردن.دلیل نمیشه که داشتنش مساوی لبخندات باشه.دلیل نمیشه که اون چیز بی نظیری باشه.دلیل نمیشه!!!!



پی نوشت:اینا رو نگفتم که بگم من از هر اتفاق این زندگی دارم درس میگیرمگفتم که بگم هر اتفاق این زندگی درس های زیادی داره.اگه دریابیش.اگه خوب بهش نگاه کنی



اگه خاطره ای /حرفی چیزی بود برام بگید(: میشنوم.



گاهی وقتا فکر میکنم من اگه به سیگار معتاد بودم تا الان ده بار ترک کرده بودماین وبلاگ چی داره واقعا؟



پی نوشت:تا حالا چند بار خواستید چند روزی ننویسید؟

چند بار خواستید از بیان و آدماش فاصله بگیرید؟

یا چند بار خواستید وبلاگتونو پاک کنید؟


تو آشپزخونه دم گاز واستاده بودم.چنگال به دست.هر چی مامانو صدا میکردم نمیومد.

برداشتم زیر لب گفتم:همه مامان دارنما هم مامان داریم.

مبینا شنید.برگشته میگه:خدا خیلی دوسمون داشته که مامان بابا ها رو آفریده.حالا چه مامان بد.(صداش اونقدر آرووم شد که دیگه نشنیدم ولی خب قابل فهم بود که چی میخواست بگه(: )

دلم میخواست همون موقع بیخیال گاز و سوختن یا نسوختن غذا بشم و برم سفت این نیم وجبی رو بغل کنم که لحن صداش هم آدمو دیوونه خودش میکنه(:


پی نوشت:دارم به این فکر میکنم که چرا انجام نمیدم.اون کارایی که در لحظه دلم میخواد انجامشون بدم و همون حرفا و خواسته هایی که قورتشون میدمچرا نمیگمشون؟خیلی چیزا هست که باید روی خودم کار کنم تا یاد بگیرمشون(: اولیش هم اینه که نذارم چیزی تو دلم بمونه(:



@امیر حسین:صرفا جهت حرص دادن تو دارم همش آبی میذارما خخخخخخ

میخوام جنبه تو ببری بالا خخخخ(:



این یکی قالبه محض تنوع خوبه؟



پی نوشت:فقط نیاز به ی سری ویرایش داره تا شبیه خودم و قالب های وبلاگم بشه(:

پی نوشت2:هر چقدر فکر میکنم به این نتیجه میرسم که این از اون دست قالبایی عه که هر ویرایشی مساوی میشه به گند زدن بهش(: ولی خب منم عاشق گند زدن خخخخ

و اینم که همینجوری قشنگه(:

امیدوارم همونقدر احساس خوبی که من به این قالب دارم (هرچند که کمتر از قالب قبلیه)ولی امیدوارم شما هم حس خوبی به این قالب داشته باشید(:


میگه:ماجده تو هم میای عروسی؟

میگم:نه.

میگه:چه غلطا.پدر مادر هر جا میرن بچه هم باس بیاد.

بلند میشم میرم تو اتاقم و درو قفل میکنم و تو دلم داد میزنم(د آخه وقتی نظرم براتون مهم نیست چرا میپرسیدددد)‍♀️‍♀️‍♀️



پی نوشت:چند روز پیش از قصد برای اینکه راضی شن منو نبرن،قیچی برداشتم رفتم دستشویی و افتادم به جون موهام. ولی بازم. تازه مامان برداشته میگه ماجده تو موهاتو کن:| میگم مامان این موهای کج و کوله رو چجوری کنمخیلی داغونه که.میگه اشکال نداره میریم میدیم آرایشگاه صافش میکنه کوتاه کوتاه میشه-_-

د لعنتی اگه میدونستم با کوتاه کردن موهامم هیچی حل نمیشه این کارو نمیکردم.


پی نوشت2:دارم به این فکر میکنم که بیچاره موهام:| آخه تنها چیزایی هستن که زورم بهشون میرسه‍♀️‍♀️

پی نوشت3:همیشه وقتی حالم رو داغون میکنن دلم میخواد حرف بزنم تا شاید یادم بره(:

چه خبرا؟حالتون خوبه؟


پی نوشت4:خب.حرف زدن که زوری نیست.نمیخواید حرف بزنین منم درک میکنم(:
ممنون اگه هنوز هم اینجا رو میخونید(:

بابا وقتی دید دوباره موهامو کوتاه کردم.

وقتی فهمید خوب نیستم.

وقتی دید بار ها و بار ها براش پست رو فوروارد کردم و فرستادم.

گفت:ماجده. میگما من فردا وقت دکتر دارم.نمیدونم تا کی طول میکشه.نمیدونم میتونیم بریم یا نه.

بغضمو قورت دادم و گفتم:دیگه مهم نیست بابا.

بعد دوباره اومدم تو اتاق و قیچی گرفتم دستم و بیشتر زدمزدم و گریه کردم.چون حالم بهم میخوره از این اخلاقم.از همه اخلاقای مزخرفم.از خودم.


پی نوشت:کاش میتونستم.کاش میتونستم تیغ بردارم و موهامو از ته بزنم تا دفعه بعد دیگه سمت قیچی نرم.تا بدونم که دیگه مویی وجود نداره که حرصمو روش خالی کنم.عصبانیتمو تخلیه کنماشکامو پاک کنم و بعدش ی لبخند بزنم.برم جلوی آینه بایستم و بگم خوبه ماجده.حداقل بهتر از دفعه قبله



 

 


شخصیت های توی داستان هر روز با من بحث می‌کنند، حرف میزنند و گاهی زور و‌ منطق شان به من میچربد و حرف شان را روی کرسی مینشانند.
این یک ادعای سورئال و تخیلی نیست.
چون قصه برای من زندگی ست و زندگی عین قصه است.
.
یکی از همین روزهاست که بهمن، توی خیابان طلب آتش کند برای گیراندن سیگارش یا وقتی توی تاکسی روی صندلیِ جلویی نشسته ام تا مسافرش تکمیل شود و عمیقاً توی فکر فرو رفته ام، کسی چند بار به شیشه بزند، جُفت کنم، برگردم سمت شیشه و ببینم رعناست که درخواست میکند بنشینم عقب تا تنش به تَنِ مرد غریبه نخورد.
و یا شب هنگام وقتی کنار خیابان ایستاده ام، تاکسیِ زرد رنگی کنارم توقف کند، شیشه را پایین بکشد و بپرسد دربست؟ 
و ببینم صابر است.
آن ها هیچ کدام من را نمی شناسند 
مثل مامان زری و بابا منصور، مثل موتا جان و همایون و شروین، مثل بلور خانم، مثل سمیرا، مثل حسین اقا و زنش و دختر خوانده اش سپیده، مثل اقای کاتوزیان و مانوئل و آگاته، مثل خانم فتوره چی و همسرش داریوش خان، مثل اقا سیروس و جناب کیانیان یا حتا هِق رالف.
اما من آنها را خوب میشناسم
آن ها آدم های قصه ی زندگی رخشید هستند.
.
پدربزرگم میگفت قدیم آدم ها یا خوب بودند یا بد! تشخیص شان راحت بود، راست میگفت
قدیم شخصیت ها یا سفید بودند یا سیاه 
این را از فیلم ها و داستان های کلاسیک هم میشود فهمید.
.
حالا اما همه خاکستری اند
مثل شخصیت های قصه ی رُخشید 
که نه می شود قضاوت شان کرد
نه می شود بهشان اعتماد کرد
نه میشود حرف شان را باور کرد.
آنها قسم میخورند دروغ نمی گویند 
من هم قسم ‌میخورم همه ی حقیقت را نمی‌گویند.
مثل تمام آدم های اطرافت.
غیر از این است؟
.
از رُخشید اما میترسم
میترسم یک روزی یک جایی یقه ام را بگیرد و تکانم دهد و گریه کند و سرم فریاد بکشد.
از رُخشید میترسم 
چشمانش از جلوی چشمانم کنار نمی‌رود.
رازِ رُخشید راز تمام دختران این سرزمین است.
رازِ رُخشید برملا شد
#علی_سلطانی 

 

 

برگرفته شده از اینجا


ولی من عاشق نبودم، نباید میشدم، همیشه به تهش فکر میکردم، که اگه بره، اگه نشه، اگه نمونه… این اگه ها روانیم میکرد
من اینجا فقط یه دانشجوی سینما بودم که روزا تو کافه کار میکرد و شب هم انقدر تو خیابونا قدم میزد که وقتی میرسید خوابگاه درو بسته بودن و راه نمیدادنش
میدونی چند شب تو خیابونا پرسه زدم تا صبح بشه؟
دانشجوی سینما میدونی یعنی چی؟ نمیدونی
فقط آدمایی میتونن عاشق سینما باشن که بیشتر تو دنیای ذهنشون زندگی میکنن تا واقعیت
نه، نمیدونی
وسط آوارگی و در به دری جای عاشق شدن نبود

چرا فکر میکرد با من کاری نداره؟
وقتی با اون چشمای روشن و کشیده و مژه های بلند و صورت استخونی و موهای فر خورده ی به هم ریخته، مینشست کنج کافه و چشماشو میبست و ویولن میزد، چرا فکر میکرد با من کاری نداره؟

چشماشو که میبست میرفت تو یه جغرافیایی که معلوم بود توش گیر کرده و نمیتونه رهاش کنه
وقتی مشتریا اونجا بودن باشه قبول، ولی آخر شب چی؟
که هیچکس جز من و اون تو کافه نبود واسه چی اون ملودی رو مدام تکرار میکرد؟

فرهاد این را گفت و انگار صدای موسیقی در سرش پیچیده باشد زبانش را به سقف دهانش چسباند و شروع به زمزمه کرد
این زمزمه را مدام تکرار میکرد و انگار دلش نمیخواست برگردد به زمان حال که
یکدفعه با صدای رعد و برق چشمانش را باز کرد

میشنوی؟ میخواد بارون بگیره

یه شب که همه رفته بودن و هیچ کس جز من و رخشید تو کافه نبود بارونِ شدیدی گرفت، منتظر بودیم تا بارون بند بیاد که بریم
که دیدم کیف ویولن رو انداخت رو دوشش

گفتم: هنوز بارون بند نیومده که

خندید گفت: خیلی وقته زیر بارون خیس نشدم

همراهش رفتم که تنها نباشه اون وقت شب، با فاصله کنار هم راه میرفتیم اما من نمیفهمیدم چجوری دارم قدم بر میدارم
یه جا میخواستیم بریم اون سمت خیابون که یه موتوری با سرعت از جلومون رد شد،ترسید و بی هوا آرنجم رو چسبید
همه ی تنم گرم شد

فرهاد سفت آرنج خودش را چسبید و ابروهایش را از درد جمع کرد

دیروز موقع هواخوری اینجا بارون گرفت
همه زندانیا رفتن داخل اما من وایساده بودم کنج دیوارو خیره بودم به رخشید که کنارم نبود، خیره بودم به آرنجم

وقتِ هواخوری تموم شده بود اما هر چی اسمم رو صدا میزدن که برم داخل نمی شنیدم،تا اینکه یه سرباز اومد آرنجم رو بگیره و من رو با خودش ببره، بی هوا دستم رو کشیدم، آرنجم محکم خورد تو دیوار
اون سرباز نمیفهمید
من میخواستم خیس شم زیربارون

آرنجش را نگاه کرد و آب دهانش را به سختی قورت داد

استخون آرنجم درد میکنه
یه مُسَکن داری به من بدی؟

#راز رُخشید برملا شد
#علی_سلطانی

اندکی پیش به پدرجان گفتم:بابا چهارشنبه بریم نمایشگاه کتاب؟
بگفتا:چی؟نمایشگاه کتاب برای چه؟
بگفتم:جشن امضای نویسنده مورد علاقمه، دلم میخواد امضاشو پای کتابم داشته باشم.
بگفتا:ما امضا هامونو خیلی وقته پس دادیم


پی نوشت:یعنیا جواباتون از پهنا تو حلق منه بدبخت-_-

پی نوشت2: (از نظر این من)یکی ازدلایلی که پدرجان منو نمیبره نمایشگاه کتاب به دلیل اینه که من خوره کتابم.امکان نداره پامو بذارم تو کتاب فروشی و دستم به سمت هیچ کتابی نره.که کلی پول خرج نشه

پی نوشت3: نهایتش اینه که یکی از بچه هامونو راضی کنم چهارشنبه بره و ی کتابم برا من بخره و بده برام امضا کنتشته تهشه دیگه.البته اگه کسی پیدا شع


خاله برگشته میگه ماجده حالا چی میخوای بخونی؟

میگم در مرحله اول،احتمالا آی تی یا مهندسی کامپیوتر میخونم.

میگه:خوبه مخصوصا واس تویی که انقدر بهش علاقه داری و.

-خب در مرحله دومم احتمال زیاد میرم علوم پایه میخونم که اونم دیگه اینجا نمیمونم^_^

میگه:خخخ خوبه پارتی پیدا کردی بیا ما رو هم ببر اونور؛)

-بعدشم که روانشانسی.ولی خب احتمالا روانشناسی رو فقط برای خودم میخونم و به عنوان شغل آیندم بهش نگاه نمیکنم.

در آخرم اگه هیچییی قبول نشدم،کلاسای علی رو میرم و ی نویسنده خوب واسه دل خودم میشم(:


پی نوشت1:ناراحتم از دست خودم،به خاطر اینکه نوشتن اولویت اولم نیست.

پی نوشت2:فکر میکردم فهمیدم بالاخره چی قراره توی دانشگاه بخونم ولی انقدر احتمالا گفتم که فهمیدم هنوزم تکلیفم با خودم مشخص نیست:|

پی نوشت3:ما کلا ی نفر تو کل فامیلامون داریم که دوازدهمه که اونم از خوش شانسی من ریاضی میخوند (نسبتش با بنده:پسر عمه دختر خاله من) و من بسی خوشحال بودم که به خالم میگم کتاباشو بعد کنکور بگیره و بده من و کلی خرج کمتر میفته رو دستم. کاشف به عمل اومد اوشون اصن نمیخواد کنکور ریاضی بده.بلکه داره کلاس های بازیگری میره تا کنکور هنر بده

هیچی دیگه کلا نا امید شدم از این زندگی که فقط کلی پول کتاب باس بدم:| لعنتی سه تا دونه کتاب خریدم با تخفیف!!! شد صد و شش هزار و پونصد تومندیگه فک کن میخوام سال دیگه کتاب بخرم چی میشه:| امیدوارم حداقل به دست دوم خوبی بربخورم:/

پی نوشت3:نگاه ناامیدانه ای نسبت به کنکور پیدا کردم:/

پی نوشت 4:بعد از کلی اندیشیدن و دو دو تا چهارتا کردن،به این نتیجه رسیدم که:تنها شهری که اگه تهران قبول نَشَم میرم،سمنان است و بس!

پی نوشت5:خالم ی حرف خوبی زدگفت توی ایران ددانشگاه رفتن مثل ته قیف میمونه ولی بیرون اومدن از دانشگاه مثل سر قیف.و فقط همین دو سال سختی رو تحمل کنی بسته! و بعد برای گذروندن و یاد گرفتنش خداد تومن پول کلاسای بیرونو میدن.ولی توی بقیه کشورا برعکسهاون بیرون اومدن از دانشگاهه که سخته و مثل ته قیفه.(یکی از دلایلی که باعث میشه حالم از ایران بهم بخوره)


خوشحالم مثل بچه ای که بهش ی شکلات دادن.

مثل بچه ای که به کوچیک ترین آرزوش که از نگاه خودش خیلییی بزرگه رسیده.

مثل وقتایی که یکی بهم کتاب هدیه میده

یا که مبینا تندی میاد بغلم و محکم بهم انرژی میده.

یا حتی مثل وقتایی که توپ بسکتبالو میگیرم دستم.

یا وقتایی که بعد چند ساعت بالاخره جواب ی سوالو پیدا میکنم.

فکر کنم حتی بیشتر از اینا خوشحال باشم.خیلییی بیشتر(:


پی نوشت1:تمام طول راه تپش قلب شدیدی داشتم.رسما قلبم داشت میومد تو حلقم. اصن فکر کردن بهش هم باعث میشه ریتم قلبم تند بشهخیلییییی تند.

صف اونقدر طولانی بود که برای یک امضا رسما باید دوساعت می ایستادی.ولی اونقدر با جلویی ها و عقبیا زود اُخت گرفتم و گفتیم و خندیدیم که باعث شد زیاد احساس تنهایی نکنم(: هر چند که اونقدر صدای قلبم بلند بود که نمیتونستم به چیز دیگه ای فکر کنم.

لاک پشت طور صف پیشترفت میکرد و از طبقه دوم رسیدیم به پاگرد و بعد رسیدم پای میزش.نفس عمیق کشیدم و سعی کردم اشکم در نیاد. درنیاد از رسیدن به آرزویی که فکر میکردم هیچوقت اتفاق نمیفته. کتابو با دستای خودم دادم بهش.اسممو گفتم.داشت امضاشو میکرد که بعد از کلییی کلنجار با خودم بهش گفتم.گفتم که امروز یکی از آرزو هام برآورده شد.و ازش تشکر کردم.خوشحال شد و خوشحالیشو به زبون آوردسزشو بلند کرد تا شاید ببینه آرزوی چه کسی رو برآورده کرده.لبخند زد و سرش رو انداخت پایین تا اسمشو پای امضا بنویسه که یهو متوجه شد اسمشو خط خطی نوشته.خطش زد و کلی عذر خواهی کرد اما همون خط خوردگی ی علامت بود تا من یادم بمونه که توی همچین روزی.همچین کتابی ،یکی از آرزوهامو برآورده کرد(:

کتابو گرفتم.لبخند زدم و رفتم(: باورم نمیشه از اون لیست بلند بالایی که نوشته بودم،همین ی دونه کتاب غیر درسی رو گرفتم(:

هنوزم که هنوزه لبخند رو لبامه.(:

و به این فکر میکنم که تا حالا دو تا روز پررنگ توی سال 98 دارم(: و شاید واقعا واقعنی امسال بشه بهترین سال زندگیم(:


پی نوشت2:یادمه وقتی کلاس نویسندگی گذاشته بود،دلم میخواست خودمو به هر دری بزنم که برم.ولی نرفتم.اما الان دلم میخواد دوباره استوری همچین چیزی ببینم و این بار واقعا برم.


پی نوشت3: تنها چیزی که انقدر برام با ارزشش کرده اینه که دپرس مینویسه.و این تنها تم مورد علاقم و رنگ نوشته های خودمهو قطعا آدم وقتی یکیو پیدا میکنه که رنگ نوشتنش شباهت داره به خودش،دلش میخواد ازش یاد بگیره و حتی بهتر و بهتر از اون باشه.


پی نوشت4:عکسش بهتر از خودشه خخخ البته بدبخت خیلییی تو فشار بود.فکر کن پنج ساعت بشینی پشت میز هی امضا کنی:| اما بازم تموم نشه.‍♀️


پی نوشت5:فردا هم جشن امضای علی قاضی نظامه.البته اون فقط فردا نیست خخخ اونم برم؟ خخخخ

امروز جشن امضای امیر علی ق هم بودو یکی از عجایب اینه که خیلییی معروفه گویا.ولی من نمیشناسمش:|


فکر کنم اردیبهشت صدای گلایه هایم را شنید که چنین هدیه ای را به من عطا کرد(:
امروز از آن روز هایی ست که دلم میخواهد جیغ بزنم و بگم منم میتونم خوشحال باشمدرست همون ثانیه هایی که آرزوم بر آورده میشه.
امروز هم تولد عزیز جان،هیوا خانومه(:


همم جشن امضای یکی از نویسندگان محبوبم.
و خوشحالم که میتونم به اولی بلند تبریک بگم
و همچنین اجازه صادره شده جهت تنهایی رفتن به نمایشگاه کتاب به دستم رسید(:
فکر کنم برای اولین بار باشه که قراره به تنهایی تا یک مسیر کمی دور بروم و لا به لای جمعیت کثیر،دنبال مُهری بگردم که بخورد بر روی آرزو هایم. (نه این اولین بار نیست.هوووف این آایمر و فراموشی دردسر بزرگی ست.)
و هم اکنون در تلاشم که کسی را بیابم بلکم همراهیم کند و امید است که پیدا شود(:

حتما میام و براتون از تمامی لبخند هام میگم(:


پی نوشت:تازه تولد کاکتوس هم نزدیکه(: نمیدونم چرا این اسمتو بیشتر دوست دارم خخخ^_^
تولدت پیشاپیش مبارکا عزیز جان(:
الهی بهترینا براتون اتفاق بیفته(:

کدوم تکنولوژی هست که به خاطر بودنش خیلیییی خیلیییییی خوشحالید.؟


1.منظور از تکنولوژی هر چیزی که جایگزین قدیم تر ها شده صرفا جهت آسایش و.!!!

2.اینکه میگم کدوم؟منظورم اینه که اصن حاضر نیستید برگردید به عقب و بدون اون زندگی کنید.حالا چه اون میخواد مگس کش باشه،چه سرویس بهداشتی و دستمال باشه و چه ماشین.!

ی چیزی که نمیتونید زندگی تونو بدون اون تحمل کنید!:| خخخخ


3.اگه چیزی بود که خواستید ناشناس طور بگید.راحت باشید!

ناشناس فعاله(:


4.فقط اینو بدونید که شما حق یک انتخاب دارید!(:



پی نوشت:یادم رفت ارسال نظر رو باز کنم خخخ^_^ درست شد(:


نوبت من میرسه که برم دکتر.و همین باعث میشه نرم مدرسه!!! یا که دیر تر برم.

چون مجبورم اخلاق مزخرف ناظمم رو تحمل کنم.


پی نوشت:دیشب که ساعت سی دیقه بامداد رفتم تو رخته خواب.الان از ساعت پنج بیدارم.

نشستم و دارم کتاب عشق جانم رو میخونم(:

گاهی وقتا ذهنم میزنه بیرون و برمیگردم ی بار دیگه میخونمش تا بند بند و کلمه به کلمه شو با کتاب زندگی کنم(:


صبحتون بخیر(:


کارتون یا انیمیشن مورد علاقتون چیه؟


همونی که اگه ده بار هم تلویزیون نشون بده از دیدنش سیر نمیشید.

یا که ی موقعی برچسب هاشو جمع میکردید

یا که وقتی اسباب بازی هاشو میدید ذوق میکردید براش

یا



+خاطره هایی که ازش دارید رو بگید(:

البته اگه حوصله شو دارید(:


پ.ن1:رسما بیست ساعته که هیچی نخوردم.

فاطمه هر ثانیه این زندگی برایم دعا میکند و خدا شفا نمیدهد.

خب نمیخواد بده دیگه.مگه زوریه^_^


پ.ن2:میگما شما چند تا کتاب رو میونید هم زمان با هم بخونید؟


پ.ن3:هر چی آهنگ رو کامپیوتره قدیمی شده از نظرم.نه که نخوام آهنگ جدید بریزم هانه!فقط دیگه انگاری کششی به آهنگ گوش دادن هم ندارم.


پ.ن4:آخر هفته میخوایم بریم مسافرت و من رسما دو جلسه از کلاسم میپره:(

سخته که حتی به بهونه کلاس هم نمیتونم راضی شون کنم که نرم.


پ.ن5:امیر علی چقدر خوب گفته:

اتفاقات بد پیش میان

تا بزرگت کنن

اونقدر که هر بار بتونی 

خاطرات تلخ تری رو هضم کنی

ی روزی، ی کم سن و سالی

میشینه رو به روت

و بهت میگه:"تو از حالم،

از عشقی که بهش دچارم،

هیچ نمیفهمی"

و تو با بغض بهش لبخند میزنی.

#کتاب

#من_سر_قولم_هستم

#امیر_علی_ق


دانلود تمام آهنگهای مصطفی راغب با کیفیت بالا

Download Full Album Mostafa Ragheb

فول آلبوم کامل مصطفی راغب خواننده احساسی و خوش صدای کشور

دانلود تمام آهنگهای مصطفی راغب

 

قسمتی از متن آهنگ نرو:

داری میری و بارون جز دلم همه چی آروم
~♬ ~ چی شده آخه این همه با من داری بد میشی ~♬ ~
میری چشمام خیره به جادست واسه تو این فاصله سادست~♬ ~
~♬ ~ چی شده حالا از منه عاشق داری رد میشی ~♬ ~

نرو که بی تو دلخورم نرو من بی تو میبرم~♬ ~
~♬ ~من از غم زندگی پرم عزیز دلم ~♬ ~
به دروی عادتم نده نرو نه حال من بده~♬ ~
~♬ ~ تو بری غصه میخورم عزیز دلم~♬ ~

وی که مداحی و مرثیه سرایی هم میکند تاکنون موفق به کسب مقام اول خوانندگی در جشنواره موسیقی جوان، رتبه اول جشنواره موسیقی جوان کشور، رتبه برگزیده جشنواره بین‌المللی رضوی در بخش مناجات در ۴ سال متوالی و رتبه اول آهنگسازی جشنواره منطقه‌ای تئاتر شده است.

تمامی حقوق مرتبط و فعالیت های هنری او متعلق به موسسه ی فرهنگی هنری آوازی نو می باشد.

لیست موزیک های مصطفی راغب :

دلبری

میترسم از حس جنون

بی هوا

پروانه

نرو

دوست دارم

همینه عشق

صدای باران

دانلود فول آلبوم مصطفی راغب


دانلود آهنگ جدید امیر تتلو قسم

اینبار شنونده آهنگ جدید امیر تتلو به نام قسم باشید

Dl New Hit Music Amir Tataloo Ghasam 4 Jadid Music Ex

 امیر تتلو قسم

قسم امیر تتلو

منتظر این آهنگ شنیدنی از امیر باشید

اینستا امیر : صبر کنید تازیانه فقط یه شروع بود

همه چیز نبود! قسم با تنظیم معراج !! بزودی

دانلود آهنگ جدید امیر تتلو قسم

در این نوشته از سایت جدید موزیک برای شما جدید ترین آهنگ امیر تتلو به نام قسم را برای دانلود شما آماده کرده ایم . شما میتوانید آهنگ قسم از امیر تتلو را با کیفیت ۱۲۸ و ۳۲۰ بهمراه پخش آنلاین آهنگ قسم دانلود کنید. پیشنهاد میکنیم این آهنگ زیبا را از دست ندهید.
همچنین برای راحتی شما عزیزان متن آهنگ امیر تsتلو به نام قسم را در ادامه مطلب قرار داده ایم.برای مشاهده متن ، پخش آنلاین و دانلود آهنگ به ادامه مطلب

 

متن آهنگ :

من واسم عشقت مرد

بدبختی شروع شد تا جشام به چشمت خورد

من شدم ی چت خل ولی چت تو نه ولی چت گل

من واسم قسم مرد

آقام مرد ننم مرد

من واسم زنم مرد

حتی زنجیر گردنم مرد

همه روح و تنم مرد

من فقط صفرو صدم حد وسطم مرد

جدید موزیکـــــــــــــــــ


دانلود آهنگ جدید عشق خودتی با موی مشکی گرشا رضایی

Download New Music Garsha Rezaei Eshgh Khodeti ba Moye Meshki

عشق یعنی روزای طلایی یه شب خوبه دوتایی

من کنارت بی قرارم بیقرارم

دانلود آهنگ جدید گرشا رضایی عشق خودتی با موی مشکی

 

~♫~ عشق یعنی روزای طلایی یه شب خوبه دوتایی~♫~

من کنارت بی قرارم بیقرارم ~♫~

عشق خودتی با موی مشکی نگم از تو خود عشقی ~♫~

من کنارت بی قرارم بیقرارم ~♫~

ای وای از تو دلشو ندارم بری من مگه میزارم بری امشب ~♫~

ای وای از تو منو تو کجا میبری کاشکی تو نزاری بری ~♫~

امشب دستای تو مثل رقص یک پرندس~♫~
میخندی تو برام خنده های تو برام کشندس
هیچکی جز خودمون نمیدونه که چمونه~♫~
عشقم کار دل منو سمت دلت میکشونه~♫~

ای وای از تو دلشو ندارم بری~♫~
من نمیذارم بری امشب~♫~
ای وای از تو دلمو کجا میبری~♫~
کاشکی تو بمونی نری امشب~♫~

دانلود موزیک گرشا رضایی عشق یعنی


دانلود آهنگ محبوب نبودم از مجتبی ملک زاده

Download New Music Mojtaba Malekzadeh Mahbob Nabodam

زیر بارون نشستم این آسمون یه چتره

اشکام قطره به قطره ای وای میاد رو گونه هام

دانلود آهنگ جدید محبوب نبودم از مجتبی ملک زاده

 

 

زیر بارون نشستم این آسمون یه چتره

اشکام قطره به قطره ای وای میاد رو گونه هام

سر تو نیست رو شونه هام

غم اومد آسمونمو ابری ترش کرد

زیر بارون نشستم قلبی چه تیکه پاره

دل تو خودش میباره

وای خدا خدا نخواست فقط یکی بگه کجاست

چرا دلی رو که نخواست تنهاترش کرد

هستیمو نیستیمو پای تو دادم گفتی حتی نیستی بیادم

توی قلبت حتی یه حس کوچیک نبودم

آتیش کشیدی به این وجودم اوج سختی به یادت بودم

باشه عشقم بذار بمیرم محبوب نبودم

محبوب نبودم

آهنگ زیر بارون نشستم از مجتبی ملک زاده

زیر بارون نشستم پاییز تو راه خونست

یه عاشق دیوونست ای وای هوا هوای درد

وقتی میریزه اشک مرد

پاییز و زرد و آه سرد ابری ترم کرد

اگه دنیام نباشه میخوام دنیاش نباشه


دانلود آهنگ جدید امیر تتلو تازیانه

اینبار شنونده موزیک جدید امیر تتلو از رسانه جدید موزیک باشید

DL New Hit Music Amir Tataloo Taziane

امیر تتلو تازیانه

تازیانه امیر تتلو

بزودی منتظر این آهنگ جدید از رسانه جدید موزیک باشید

Jm Leavel Music : Coming

 

دانلود آهنگ جدید امیر تتلو تازیانه

در این نوشته از سایت جدید موزیک برای شما جدید ترین آهنگ امیر تتلو به نام تازیانه را برای دانلود شما آماده کرده ایم . شما میتوانید آهنگ تازیانه از امیر تتلو را با کیفیت ۱۲۸ و ۳۲۰ بهمراه پخش آنلاین آهنگ تازیانه دانلود کنید. پیشنهاد میکنیم این آهنگ زیبا را از دست ندهید.
همچنین برای راحتی شما عزیزان متن آهنگ امیر تتلو به نام تازیانه را در ادامه مطلب قرار داده ایم.برای مشاهده متن ، پخش آنلاین و دانلود آهنگ به ادامه مطلب


این متن دومین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.

زکات علم، نشر آن است. هر وبلاگ می تواند پایگاهی برای نشر علم و دانش باشد. بهره برداری علمی از وبلاگ ها نقش بسزایی در تولید محتوای مفید فارسی در اینترنت خواهد داشت. انتشار جزوات و متون درسی، یافته های تحقیقی و مقالات علمی از جمله کاربردهای علمی قابل تصور برای ,بلاگ ها است.

همچنین وبلاگ نویسی یکی از موثرترین شیوه های نوین اطلاع رسانی است و در جهان کم نیستند وبلاگ هایی که با رسانه های رسمی خبری رقابت می کنند. در بعد کسب و کار نیز، روز به روز بر تعداد شرکت هایی که اطلاع رسانی محصولات، خدمات و رویدادهای خود را از طریق بلاگ انجام می دهند افزوده می شود.


این متن اولین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.

مرد خردمند هنر پیشه را، عمر دو بایست در این روزگار، تا به یکی تجربه اندوختن، با دگری تجربه بردن به کار!

اگر همه ما تجربیات مفید خود را در اختیار دیگران قرار دهیم همه خواهند توانست با انتخاب ها و تصمیم های درست تر، استفاده بهتری از وقت و عمر خود داشته باشند.

همچنین گاهی هدف از نوشتن ترویج نظرات و دیدگاه های شخصی نویسنده یا ابراز احساسات و عواطف اوست. برخی هم انتشار نظرات خود را فرصتی برای نقد و ارزیابی آن می دانند. البته بدیهی است کسانی که دیدگاه های خود را در قالب هنر بیان می کنند، تاثیر بیشتری بر محیط پیرامون خود می گذارند.


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

تحصیل در استرالیا و کانادا املاک کیان Kelly فروشگاه سوئیت کلیبر کمپ گردشگری ائل یوردی کلیبر Antonio میترا خانم وبلاگ انجمن شهرسازی ایران موزیک باند