بچه که بودم با مامانم و خواهرم رفتیم و نفری ی روسری خریدم.اون موقع پول زیادی بود برای ی روسریچون حریر بود.

مامان از ترس اینکه خرابش کنم گذاشتش توی چمدون. و بعد شش،هفت سال تلاش من ، عید امسال بهم دادش.

وقتی دیدمش یه سوال توی مغذم مرور شد: من برای این انقدر زجه زدم؟

و ته دلم حالم بهم خورد از اون روسری. میدونی چیه اون موقع خیلی چیزا میتونستم یاد بگیرماما فهمیدم که نداشتن اون باعث شد تا از نگاه من دست نیافتی و زیبا ترین چیز دنیا باشه.وقتی دیدمش بعد 7 سال و خورده ای،فهمیدم سلیقم خیلی عوض شده بود.فهمیدم وقتی ی چیزیو نداری.اگه ازت دورش کردن.دلیل نمیشه که داشتنش مساوی لبخندات باشه.دلیل نمیشه که اون چیز بی نظیری باشه.دلیل نمیشه!!!!



پی نوشت:اینا رو نگفتم که بگم من از هر اتفاق این زندگی دارم درس میگیرمگفتم که بگم هر اتفاق این زندگی درس های زیادی داره.اگه دریابیش.اگه خوب بهش نگاه کنی



اگه خاطره ای /حرفی چیزی بود برام بگید(: میشنوم.



مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

هادي قهرماني مدرسه شاد روز نوشته‌های من George Laura نور رسام مجله تفریحی سرگرمی لبخند 24 Josh بلاگ