خاله برگشته میگه ماجده حالا چی میخوای بخونی؟
میگم در مرحله اول،احتمالا آی تی یا مهندسی کامپیوتر میخونم.
میگه:خوبه مخصوصا واس تویی که انقدر بهش علاقه داری و.
-خب در مرحله دومم احتمال زیاد میرم علوم پایه میخونم که اونم دیگه اینجا نمیمونم^_^
میگه:خخخ خوبه پارتی پیدا کردی بیا ما رو هم ببر اونور؛)
-بعدشم که روانشانسی.ولی خب احتمالا روانشناسی رو فقط برای خودم میخونم و به عنوان شغل آیندم بهش نگاه نمیکنم.
در آخرم اگه هیچییی قبول نشدم،کلاسای علی رو میرم و ی نویسنده خوب واسه دل خودم میشم(:
پی نوشت1:ناراحتم از دست خودم،به خاطر اینکه نوشتن اولویت اولم نیست.
پی نوشت2:فکر میکردم فهمیدم بالاخره چی قراره توی دانشگاه بخونم ولی انقدر احتمالا گفتم که فهمیدم هنوزم تکلیفم با خودم مشخص نیست:|
پی نوشت3:ما کلا ی نفر تو کل فامیلامون داریم که دوازدهمه که اونم از خوش شانسی من ریاضی میخوند (نسبتش با بنده:پسر عمه دختر خاله من) و من بسی خوشحال بودم که به خالم میگم کتاباشو بعد کنکور بگیره و بده من و کلی خرج کمتر میفته رو دستم. کاشف به عمل اومد اوشون اصن نمیخواد کنکور ریاضی بده.بلکه داره کلاس های بازیگری میره تا کنکور هنر بده
هیچی دیگه کلا نا امید شدم از این زندگی که فقط کلی پول کتاب باس بدم:| لعنتی سه تا دونه کتاب خریدم با تخفیف!!! شد صد و شش هزار و پونصد تومندیگه فک کن میخوام سال دیگه کتاب بخرم چی میشه:| امیدوارم حداقل به دست دوم خوبی بربخورم:/
پی نوشت3:نگاه ناامیدانه ای نسبت به کنکور پیدا کردم:/
پی نوشت 4:بعد از کلی اندیشیدن و دو دو تا چهارتا کردن،به این نتیجه رسیدم که:تنها شهری که اگه تهران قبول نَشَم میرم،سمنان است و بس!
پی نوشت5:خالم ی حرف خوبی زدگفت توی ایران ددانشگاه رفتن مثل ته قیف میمونه ولی بیرون اومدن از دانشگاه مثل سر قیف.و فقط همین دو سال سختی رو تحمل کنی بسته! و بعد برای گذروندن و یاد گرفتنش خداد تومن پول کلاسای بیرونو میدن.ولی توی بقیه کشورا برعکسهاون بیرون اومدن از دانشگاهه که سخته و مثل ته قیفه.(یکی از دلایلی که باعث میشه حالم از ایران بهم بخوره)
درباره این سایت