میگه:ماجده تو هم میای عروسی؟

میگم:نه.

میگه:چه غلطا.پدر مادر هر جا میرن بچه هم باس بیاد.

بلند میشم میرم تو اتاقم و درو قفل میکنم و تو دلم داد میزنم(د آخه وقتی نظرم براتون مهم نیست چرا میپرسیدددد)‍♀️‍♀️‍♀️



پی نوشت:چند روز پیش از قصد برای اینکه راضی شن منو نبرن،قیچی برداشتم رفتم دستشویی و افتادم به جون موهام. ولی بازم. تازه مامان برداشته میگه ماجده تو موهاتو کن:| میگم مامان این موهای کج و کوله رو چجوری کنمخیلی داغونه که.میگه اشکال نداره میریم میدیم آرایشگاه صافش میکنه کوتاه کوتاه میشه-_-

د لعنتی اگه میدونستم با کوتاه کردن موهامم هیچی حل نمیشه این کارو نمیکردم.


پی نوشت2:دارم به این فکر میکنم که بیچاره موهام:| آخه تنها چیزایی هستن که زورم بهشون میرسه‍♀️‍♀️

پی نوشت3:همیشه وقتی حالم رو داغون میکنن دلم میخواد حرف بزنم تا شاید یادم بره(:

چه خبرا؟حالتون خوبه؟


پی نوشت4:خب.حرف زدن که زوری نیست.نمیخواید حرف بزنین منم درک میکنم(:
ممنون اگه هنوز هم اینجا رو میخونید(:

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

مستر سمیکالون سایت رسمی پاسدار رشید اسلام شهید علی بتو Sara وبلاگ شخصی داود سه یک کار زمین ناهموار - وبگاه بیژن ابراهیمی آشیانه ی عشق فیتنس وبلاگ به روز و تخصصی ویلاهای ایران و جهان لایت هاوس خارج از گاباری